حسنی به مکتب نمیرفت
از موقعی که برف بارید ویدایی که مهد نمیرفت تا دیروز که 2شنبه بود فرستادمش . همه حوادث برفی رو برای فریده جون وبچه ها تعریف کرد وروز 3شنبه هم گفتم باید بری همش ناز میکرد که من نمیرم ولی من بالاخره فرستادمش با بابایی رفت ولی 10دقیقه دیگر دیدم اومد . با ونوسی گفت گفتیم حتماگریه کرد که نمیرم .اما دیدیم که صورتش ناراحت نیست .وقتی که توی راه پله داشت کفشش رو در میاورد میگفت مامانی بهمن مهد کودک تعطیل هست .من وونوسی تازه یادمون اومد که ای واییییییی امروز 22بهمن هست وهمه جا تعطیل هست. ...